سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی
سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی

آستانه تحمل، سبز، سفید، قرمز (پایان)‏‏

بهم بگو با کی دوستی، تا بهت بگم چطور آدمی هستی.

تاثیرپذیری جامعه (درکل) در شیوه رفتار، از اعضاء (جزء) دارای ریتمی کند و طولانی و در بسیاری از موارد به تنهایی محال است. و در مقابل قدرت جهت دادن جامعه به اعضاء، آنی و سریع و بسیار در دسترس هست. با این فکر میتونم نتیجه بگیریم که اگر جامعه ای باسواد، با فرهنگ، با هنر و با مردمانی فرهیخته و مهربان داریم، کودکانمان هم درس بزرگی از زندگیشان رو رایگان از خیابانها و بازار و مدرسه می آموزند. و اگر جامعه ای خشن، کم سواد، متعصب داریم، خیلی خیلی سخت و دور از دسترس است که بصورت "فردی" در پی اصلاح الگوهای پایه ای آن باشیم.  همین ترسیم دورنما، خود باعث "توقع" رفتارهای گوناگون در جامعه هست. وقتی من توقع بوجود آمدن ماجرایی رو داشته باشم، وقتی بوجود آمد، کمتر ناراحت و عصبانی میشوم تا زمانی که اصلاً بوجود اومدنشو حدس هم نزنم.

دوستی میگفت: "من اعتقاد دارم شخصیت آدمها پشت فرمون با کنار ماشین زمین تا آسمون فرق داره." من هم با این حرف موافقم. گاهی اوقات در همین رانندگی، به خودم که میام میبینم وای خدای من، دارم همون رفتاری رو میکنم که دوست ندارم دیگران انجام بدن. و این نتیجه تاثیر مخرب جامعه هست که به شدت واگیر داره. و البته نتیجه پائین اومدن درجه "Quality Of Life".

نظرات 2 + ارسال نظر
ازاده چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:40

سلام

برای اولین بار اومدم سراغ وبلاگ شما از روی وبلاگ دامون.

جالبه مدل نوشتن شما اینجا و کامنتای رو اون صفحه اصلا شباهتی بهم نداشت.
چه نظری می تونم بدم روی این نوشتتون جز اینکه بگم همینه و افسوس !!!!!

به بد جایی داره میره جامعه ما و چه سریع هم

درود حضور شما
خوش آمدید ...
در مورد تفاوت سبک نگارش، تصدیق میکنم که حق با شماست. ناخداگاه سعی میکنم در خونه خودم، بدور از طنز افراطی یا حرف دوپهلو بنویسم که برداشت خواننده مطابق مطلب اصلی باشه ... ولی در خونه دوستان، سعی میکنم کمی شوخی کنم، کمی هم چندپهلو مسائل رو مطرح کنم که فضای تازه ای ایجاد بشه برای ادامه گفتگو ...
در مورد جامعه و سطح کیفی و فرهنگی اون هم معتقدم در این فضا، اطلاع رسانی و توسعه علم و تجربه جامعه شناسی وظیفه همه کسانی هست که از این داستانی که امروز در سطح شهر اتفاق میوفته لذت نمیبرند ... ناراحت هستند و یا حتی "زجر" میکشند ...
ممنون از حضور شما و خوشحالم که در این مورد نظرتون رو فرمودید ...

احسان پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:18 http://alanegi.blogfa.com


آقا امروز داشتم تو بزرگراه حکیم میومدم خونه دیدم از خروجی که پیچیدم دیدم خیابون بسته شده ! یهو دیدم دو تا جوون افتادن به جون هم و د بزن.یه خانم شیک و محترم هم داره جیغ میکشه میزنه تو سرش.هی گفتم برم جلو ! نرم جلو.دیدم اینجوری که اینا میزنن برم جلو با این دیسک کمرم (عافیت طلبی مرض مدرن) باید یه راست برم بیمارستان.خلاصه مردم ریختن و جدا کردن و دو نفر خونین و مالین و یکی گریان و جیغ کشان و پلیس و این حرفها. حالا به خاطر چی ؟ موتوره بد پیچیده بود جلوی اون ماشینه. تازه هیچ برخوردی هم پیش نیومده بود بین دو وسیله نقلیه ! اینگونه ملتی هستیم ما در فرهنگ رانندگی و فرهنگ زندگی ! هی وای من !

تازه ادعامونم میشه ... فرهنگ چند هزار ساله و تمدن و مهرورزی و مهنمانپذیری و ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد