سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی
سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی

خود قانون گریزی ...

 


همونطور که داری "لایی" میکشی و بعد از آینه  قیافه کج راننده ماشین عقبی رو نگاه میکنی ... 

همونطور که باقی مونده ساندویچ و پلاستیکش رو بی تفاوت پرت کردی گوشه پیاده رو ... 

همونطور که با موتور خوش رکابت از وسط جمعیت ویراژ دادی و ککت هم نگزید ... 

همونطور که به تماشاگران تیم حریف فحاشی کردی و از خجالت داور دراومدی ...  

همونطور که پایان نامه رو دادی برات همچین تمیز و خوش دست آماده کردن ...

همونطور که وسط صف اومدی و انگار از اول همونجا واستاده بودی ... 

همونطور که ...  

یه لحظه فکر کن اگه همه آدمهای جامعت مثل تو بودند دنیا بهشت میشد یا جهنم؟  

"کیفیت و سبک زندگی" نه دست اینا و نه دست اونا ... 

دست من و شماست ...



داستان رفتار آدم در سرزمین ها


اگر بخواهیم زنجیره چرخش تنوع رفتارهای بشری در طول زمان و علل آن را به هم وصل کنیم و شاید نتیجه‌ای از آن متصورباشیم، بنظرم بایستی ‏مجموعه ای از شرایط مورد تفکر و ارزیابی قرار بگیرند:

 

            جغرافیای طبیعی

            تاریخ و تمدن

            فرهنگ

 

انسان ابتدا مانند حیوانات بایستی خود را از خطرات طبیعت حفظ و از فرصتهایی که در طبیعت داشت استفاده میکرد تا بتواند بقا داشته باشد و منقرض نشود. این وضعیت کاملاً و مستقیماً به طبیعت و محل سکونت او بستگی داشت. مانند این که تصور میشود اگر در منطقه ای خوش آب و هوا سکونت داشت، بدست آوردن آب و غذا راحت تر و بر عکس حضور او در شرایطی که خشک و سوزان یا یخ زده بود، باعث ایجاد روشهای جدید برای رسیدن به غذا می‌شده است. فرض کنید انسانی را که برای سیرکردن خود بایستی دست خود را برای کندن میوه ای بلند کند یا انسان دیگری را که برای بدست آوردن حداقل غذای نایاب، اندوخته دیگری را غارت نماید. همین روش در مورد امنیت، که دیگر عامل ماندن در طبیعت بود، صادق است.

 

شاید یکی از ابتدایی ترین عوامل برای مهاجرت انسانها نیز همین مورد بوده است. انسانها نسل به نسل تصمیم گرفتند که برای راحت تر زندگی کردن به دنبال منابع جدید و سرزمین های جدید بگردند و در همین حرکت و پویایی آنها بوده است که با قدرت تفکر و تدبیر، پیدا شدن ابزارهای اولیه و در نهایت صنعت اولیه ممکن شده است. کشاورزی و دامداری یکی از اولین تجربیات انسانها برای استفاده از طبیعت و ساماندهی آن در جهت راحت‌تر زندگی کردن بوده است.

 

رفته رفته انسانها یادگرفتند یا مجبور شدند برای مقابله با کمبودها درکنار یکدیگر باشند و اهداف مشترک در مقابله با تهدیدات طبیعت اتخاذ کنند. متوجه شدند عقل و تفکر نقطه پیوند دهنده آنان است که کمتر در دیگر جانداران دیده می‌شود. تمدن معمولاً تعریفی است که برای میزان سنجش کیفیت اجتماعی زندگی کردن انسانها بکارمیرود. در هر بازه تاریخی کمترین و بیشترین این میزان متفاوت و بر حسب شرایط و مقتضیات همان دوره زمانی بوده است. وجود حکومت، قانون، واحد پولی یا بطور کلی یک سبک مشترکی که توسط عده ای پذیرفته و اجرا میشود، تمدن نام گرفته است. مثلاً یکی از قدیمی‌ترین و شایع‌ترین آنها لزوم احترام افراد با سابقه کمتر نسبت به افراد با قدمت بیشتر است.

 

با بزرگ شدن تمدن بشر، طبیعت لحظه به لحظه قدرت خود را در مقابل انسان متمدن، از دست داد. و نقشش از یک تهدید به یک رقیب و پس از آن نیز به یک قربانی تبدیل شد. انسان که حالا ابزار مورد نیاز برای به اسارت درآوردن طبیعت را شناخته بود هر روز برای دستیابی به راحتی بیشتر، موردی را از لیست وظایف روزانه خود حذف و به طبیعت می‌سپرد. به مرور زمان رقابت انسان ها با طبیعت تبدیل به رقابت انسانها با خودشان شد. حالا جمعیت آنها روی زمین قابل مقایسه با سابق نبود. خطر انقراض آنها را تهدید نمیکرد و بدست آوردن قوت و امنیت آنقدرها هم سخت نبود.

 

فرهنگ مناسبترین گزینه برای کنترل روابط بشری شد. کلمه فرهنگ از فر + هنگ تشکیل شده که شاید به معنی بالاترین نظم و تربیت معنی میکند. فرهنگ مجموعه صفتهایی است که بطور مستقیم، به انسان نزدیک تر است و بعد مجموع انسانهای موصوف، جامعه را تشکیل میدهد. ما یاد گرفتیم که رقابتمان را در زبان، مذهب، دانش، هنر، ارزشها و مانند اینها با بالاترین نظم و تربیت ادامه دهیم. فرهنگ بر خلاف تمدن، به اجبار انتخاب نشده است. شاید تنها اجبار انتخاب فرهنگ، تمایز ما از حیوانات و دیگر جانداران باشد. حالا انسان به جایی رسیده است که معتقد است روابط انسانی نیز مانند همه دیگر ارکان بشری، میبایستی بر پایه انسان متعالی باشد. فرهنگ، با آموزش رشد میکند و به نسلهای بعدی تقدیم میشود.

 

در پایان داستان خوب است هرکدام خودمان را بیازمائیم،

چقدر از طبیعت و ارزش آن میدانیم و به آن احترام میگذاریم؟

تمدن را چگونه تعریف میکنیم و چقدر در متمدن بودن جامعه ای که در آن هستیم نقش داریم؟

فرهنگ احترام، فرهنگ مهربانی، فرهنگ سخت کوشی، فرهنگ صلح جویی و فرهنگ قانون پذیری مان در چه جایگاهی قرار دارد؟