سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی
سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی

داستان رفتار آدم در سرزمین ها


اگر بخواهیم زنجیره چرخش تنوع رفتارهای بشری در طول زمان و علل آن را به هم وصل کنیم و شاید نتیجه‌ای از آن متصورباشیم، بنظرم بایستی ‏مجموعه ای از شرایط مورد تفکر و ارزیابی قرار بگیرند:

 

            جغرافیای طبیعی

            تاریخ و تمدن

            فرهنگ

 

انسان ابتدا مانند حیوانات بایستی خود را از خطرات طبیعت حفظ و از فرصتهایی که در طبیعت داشت استفاده میکرد تا بتواند بقا داشته باشد و منقرض نشود. این وضعیت کاملاً و مستقیماً به طبیعت و محل سکونت او بستگی داشت. مانند این که تصور میشود اگر در منطقه ای خوش آب و هوا سکونت داشت، بدست آوردن آب و غذا راحت تر و بر عکس حضور او در شرایطی که خشک و سوزان یا یخ زده بود، باعث ایجاد روشهای جدید برای رسیدن به غذا می‌شده است. فرض کنید انسانی را که برای سیرکردن خود بایستی دست خود را برای کندن میوه ای بلند کند یا انسان دیگری را که برای بدست آوردن حداقل غذای نایاب، اندوخته دیگری را غارت نماید. همین روش در مورد امنیت، که دیگر عامل ماندن در طبیعت بود، صادق است.

 

شاید یکی از ابتدایی ترین عوامل برای مهاجرت انسانها نیز همین مورد بوده است. انسانها نسل به نسل تصمیم گرفتند که برای راحت تر زندگی کردن به دنبال منابع جدید و سرزمین های جدید بگردند و در همین حرکت و پویایی آنها بوده است که با قدرت تفکر و تدبیر، پیدا شدن ابزارهای اولیه و در نهایت صنعت اولیه ممکن شده است. کشاورزی و دامداری یکی از اولین تجربیات انسانها برای استفاده از طبیعت و ساماندهی آن در جهت راحت‌تر زندگی کردن بوده است.

 

رفته رفته انسانها یادگرفتند یا مجبور شدند برای مقابله با کمبودها درکنار یکدیگر باشند و اهداف مشترک در مقابله با تهدیدات طبیعت اتخاذ کنند. متوجه شدند عقل و تفکر نقطه پیوند دهنده آنان است که کمتر در دیگر جانداران دیده می‌شود. تمدن معمولاً تعریفی است که برای میزان سنجش کیفیت اجتماعی زندگی کردن انسانها بکارمیرود. در هر بازه تاریخی کمترین و بیشترین این میزان متفاوت و بر حسب شرایط و مقتضیات همان دوره زمانی بوده است. وجود حکومت، قانون، واحد پولی یا بطور کلی یک سبک مشترکی که توسط عده ای پذیرفته و اجرا میشود، تمدن نام گرفته است. مثلاً یکی از قدیمی‌ترین و شایع‌ترین آنها لزوم احترام افراد با سابقه کمتر نسبت به افراد با قدمت بیشتر است.

 

با بزرگ شدن تمدن بشر، طبیعت لحظه به لحظه قدرت خود را در مقابل انسان متمدن، از دست داد. و نقشش از یک تهدید به یک رقیب و پس از آن نیز به یک قربانی تبدیل شد. انسان که حالا ابزار مورد نیاز برای به اسارت درآوردن طبیعت را شناخته بود هر روز برای دستیابی به راحتی بیشتر، موردی را از لیست وظایف روزانه خود حذف و به طبیعت می‌سپرد. به مرور زمان رقابت انسان ها با طبیعت تبدیل به رقابت انسانها با خودشان شد. حالا جمعیت آنها روی زمین قابل مقایسه با سابق نبود. خطر انقراض آنها را تهدید نمیکرد و بدست آوردن قوت و امنیت آنقدرها هم سخت نبود.

 

فرهنگ مناسبترین گزینه برای کنترل روابط بشری شد. کلمه فرهنگ از فر + هنگ تشکیل شده که شاید به معنی بالاترین نظم و تربیت معنی میکند. فرهنگ مجموعه صفتهایی است که بطور مستقیم، به انسان نزدیک تر است و بعد مجموع انسانهای موصوف، جامعه را تشکیل میدهد. ما یاد گرفتیم که رقابتمان را در زبان، مذهب، دانش، هنر، ارزشها و مانند اینها با بالاترین نظم و تربیت ادامه دهیم. فرهنگ بر خلاف تمدن، به اجبار انتخاب نشده است. شاید تنها اجبار انتخاب فرهنگ، تمایز ما از حیوانات و دیگر جانداران باشد. حالا انسان به جایی رسیده است که معتقد است روابط انسانی نیز مانند همه دیگر ارکان بشری، میبایستی بر پایه انسان متعالی باشد. فرهنگ، با آموزش رشد میکند و به نسلهای بعدی تقدیم میشود.

 

در پایان داستان خوب است هرکدام خودمان را بیازمائیم،

چقدر از طبیعت و ارزش آن میدانیم و به آن احترام میگذاریم؟

تمدن را چگونه تعریف میکنیم و چقدر در متمدن بودن جامعه ای که در آن هستیم نقش داریم؟

فرهنگ احترام، فرهنگ مهربانی، فرهنگ سخت کوشی، فرهنگ صلح جویی و فرهنگ قانون پذیری مان در چه جایگاهی قرار دارد؟

 

سیاست یا فرهنگ؟ مرغ یا تخم مرغ؟



آیا تابحال به این موضوع فکر کرده اید که ناهنجاری های جامعه چقدر به خود خود ما بستگی دارد؟ کدام یک از ما تا به حال به کودکان خود یاد داده ایم که ما عضوی از یک جامعه هستیم که همگی در یک کانون خانواده بزرگ قرار دارد. کدام یک به پسران خود یاد داده ایم که دختران همسایه نیز مانند خواهر خود او هستند، این که رگ غیرت برای خواهر خود بر آمده میکند و اگر دستش برسد مانند گرگی هر که را پاره میکند، مقصر کیست؟ این که این همه بد اخلاقی رانندگی وجود داره، آیا ما به عنوان عضوی از جامعه به زیر مجموعه خود آموزش داده ایم؟ 

برای داشتن جامعه ای آزاد اندیش، از خودمان و خانواده مان باید شروع کرد. برای اینکه فردا و فرداها از گزند خشونت رها باشیم، بایستی ما از جامعه کوچک خود شروع نمائیم. برای داشتن حس مسئولیت پذیری بصورت فراگیر، بایستی به جای این که به کودکانمان یاد بدهیم چگونه زرنگ باشند، یادشان دهیم که برای کاری که به ایشان محول میشود، احترام قائل باشند و تمام تلاششان را برای به درستی انجام دادن آن، به کار گیرند. این هم میتواند منافع شخصی داشته باشد که همان تخصصی شدن فرد در آینده زندگی خواهد بود و هم منافع جمعی که وقتی اکثریت یک جامعه، حس مسئولیت داشته باشند، جامعه از یک فضای خطرناک به یک محیط امن از نظر کار و اقتصاد تبدیل خواهد شد.

به کودکانمان بی نیازی را یاد دهیم تا دست به زانوی خود از زمین بلند شوند.

به کودکانمان محبت را بیاموزیم دست دوستشان را که زمین خورده بگیرد.

به کودکانمان یاد دهیم، ظرفیت شنیدن اختلاف ها رو داشته باشد.

به کودکانمان راستگویی را بیاموزیم تا همــه بتوانند اعتماد کند.

به کودکانمان صلح جویی را بیاموزیم تا آرامش داشته باشد.


کوتاه ترین داستان جهان

کفش نوزاد ! فروشی ! هرگز پوشیده نشده !

ارنست همینگوی

ابزارهای مورد نیاز مهاجرت (1)‏


اگر به مهاجرت به مانند عکس العمل جامعه شناختی بشری نگاه کنیم، و اگر بخواهیم در ارتباط با قسمتی از مهاجرت صحبت کنیم که مهاجرت سیاسی/امنیتی نیست و همچنین خبری از مهاجرت تجاری وجود ندارد بلکه مهاجرت طبقه متوسط جامعه به واسطه تغییر در وضعیت "اجتماعی" فرد یا خانواده است، یک مهاجر برای "مهاجر" شدن به شرایطی محتاج می باشد:

پیش از مهاجرت:

1-      عقاید و شرایطی که با وضعیت فعلی جامعه فرد، نه تنها هم راستا و هم خانواده نیست، بلکه به قدری متفاوت و متضاد است که تحمل فرد برای ماندن رو به پایان و یا پایان یافته است.
مهاجر برای تحمل شرایط سخت و قدرت تطبیق خود با جامعه میزبان، احتیاج به یک "دلیل" قوی و بزرگ دارد که بدون آن دلیل زندگی برایش ناممکن و یا حداقل بسیار سخت باشد.

2-      خودشناسی و این که تفاوت خود و جامعه فعلی را تشخیص داده و مواردی که "علت" این تضاد هستند را پیدا کند. پس از آن جستجو برای یافتن جامعه ای که بیشترین همپوشانی و نزدیکی را با این موارد که به نوعی خطوط قرمز ارزشی فرد محسوب میشود را دارا باشد. بررسی، تحقیق و حتی زندگی کوتاه مدت در یافته جدید میتواند فرد را آشنا با جزئیات مورد نیاز نماید.

3-   مهاجر، تجربه مهاجرتی در طول زندگی خود داشته باشد. این تجربه میتواند تجربه مهاجرت از روستا به شهرهای کوچک و یا از شهرهای کوچک به ابرشهرها در خود جامعه مبداء فرد باشد. و یا حتی میتواند مدل شبیه سازی شده این کار توسط خود مهاجر باشد.
مهاجرت پدیده ایست بسیار پر هزینه و زمان گیر. فرد مهاجر قسمتی از سرمایه عمر خود که وقت است و قسمتی از سرمایه مالی خود را بر سر جابجایی از جامعه ای به جامعه دیگر خرج مینماید. و همیشه این خرج کردن وقت و پول صددرصد تضمین شده نیست. در نتیجه این که بدانیم آیا اهل از صفر شروع کردن هستیم یا نه؟ آیا اهل تحمل شدن به عنوان یک "خارجی" هستیم یا نه؟ آیا اهل دردودل کردن و بیان احساسی ترین عواطفمان به زبان بیگانه (که قرار است زبان مادرخوانده مان بشود) هستیم یا نه؟ اهل جستجو و پیدا کردن تمام قوانین اجتماعی در جامعه جدید و همچنین تمام قوانین نانوشته که اصطلاحاً "عرف" جامعه گفته میشود، هستیم یا نه؟ چطور سلام کنیم، چطور اتوبوس سوار شویم، چطور ازحقوق خود دفاع کنیم و چطور به حریم دیگران تجاوز نکنیم.

4-   بررسی تاثیرات روحی مهاجرت بر زندگی و خانواده فرد. به این معنی که چون میزان ارتباطات روحی و خانوادگی در میان افراد متفاوت است نتیجتاً قطع کردن و یا کاهش دادن این وابستگی نیز متفاوت خواهد بود. یکی از مشخصه ها و فرآیندهای پس از مهاجرت، دوری فرد از خانواده، دوستان و نزدیکان خود می باشد. میزان وابستگی فرد ممکن است تاثیر مستقیم در نحوه تصمیم گرفتن برای کل پروسه مهاجرت یا حداقل چگونگی آن داشته باشد. از این دست موارد میتوان همچنین به خاطرات کودکی، عقاید دینی و مذهبی و کلاً وابستگی های جغرافیایی و تاریخی به جامعه مادر اشاره کرد.

5-   بررسی هزینه های مورد نیاز، مدارک و پیش نیازهای لازم و تهیه زمان بندی و برنامه ریزی در این مورد می تواند بسیار تاثیرگذار باشد.

6-   شاید بتوان با تحقیق و موشکافی، همچنین کسب تجربیات دیگر هموطنان که شرایط مشابهی را داشته اند و تجربیات خود را در قالب نوشته، فیلم یا هر ابزار رسانه ای دیگر منتشر کرده اند، با یک درصدی از خطا لیستی تهیه کرد از "از دست رفته"ها و "بدست آورده"ها در مهاجرت را مقایسه و با "علت یا علل" اصلی بند 1 کنار هم گذاشت.

7-   مهاجرت، تمام ارکان زندگی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد. از تغییرات در نوع تغذیه و پوشاک تا کار و آداب اجتماعی، تولد و تربیت فرزندان، ازدواج، طلاق، تحصیل و مرگ و نحوه خاکسپاری و و و ...

...

پایان بخش اول – نوشته فوق اندیشه های شخصی نگارنده است و حتماً لازم است بر آن نقد وارد شود. لطفاً اگر پیشنهاد یا انقادی دارید در بخش نظرات مطرح بفرمائید.

چشمان کاملاً بسته



درود بر شما،

البته اگر موشکافانه به دنبال عدالت باشیم، بی انصافی و بی قانونی از خود ما شروع شده است برادر. اینکه استناد میکنیم به این که جلوی منزل خودت صدای بلند رو ایجاد کردیم دلیل بر حق داشتن ما برای این کار نیست. قبول کنیم که صدا اینقدر بلند بوده که باعث اعتراض همسایه شده (شنیده+ناراحت شده+تصمیم به اعتراض گرفته)
اما ...
این که قانون به راحتی زیر چتر قومی گرایی و باندبازی قرار میگیره مشخصه یک مجموعه عقب مانده هست. اینکه اگر اشتباهی هم اتفاق افتاده طرف مقابل با چه ادبیاتی باید برخورد کنه و اصولاً چه "حقی" دارد و مهمتر چه "حقی" ندارد، گاهی اوقات به فراموشی سپرده میشود و بسیار بسیار باعث تاسف که این رویه در مراکزی اتفاق می افتد که خود متولی اجرای قانون و عدالت هستند. خشونت، بی احترامی، بی اعتنایی به قانون، تبعیض به دلیل هم خانواده-محله بودن و موارد دیگر بسیار باعث ناراحتی است.
امیدوارم زین پس کمتر اتفاق بیفته ... امیدوارم.


پ.ن. یکی از خوانندگان وبلاگ سوالی در خصوص مشخصات بازدیدکنندگان داشتند اما ایمیلشون رو نداده بودند. که میتوانند از WebGozar.com استفاده کنند. برای اطلاعات بیشتر از سایت WebGozar.com بازدید یا ایمیل بفرمائید توضیحات رو براتون بفرستم.