سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی
سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی

ابزارهای مورد نیاز مهاجرت (1)‏


اگر به مهاجرت به مانند عکس العمل جامعه شناختی بشری نگاه کنیم، و اگر بخواهیم در ارتباط با قسمتی از مهاجرت صحبت کنیم که مهاجرت سیاسی/امنیتی نیست و همچنین خبری از مهاجرت تجاری وجود ندارد بلکه مهاجرت طبقه متوسط جامعه به واسطه تغییر در وضعیت "اجتماعی" فرد یا خانواده است، یک مهاجر برای "مهاجر" شدن به شرایطی محتاج می باشد:

پیش از مهاجرت:

1-      عقاید و شرایطی که با وضعیت فعلی جامعه فرد، نه تنها هم راستا و هم خانواده نیست، بلکه به قدری متفاوت و متضاد است که تحمل فرد برای ماندن رو به پایان و یا پایان یافته است.
مهاجر برای تحمل شرایط سخت و قدرت تطبیق خود با جامعه میزبان، احتیاج به یک "دلیل" قوی و بزرگ دارد که بدون آن دلیل زندگی برایش ناممکن و یا حداقل بسیار سخت باشد.

2-      خودشناسی و این که تفاوت خود و جامعه فعلی را تشخیص داده و مواردی که "علت" این تضاد هستند را پیدا کند. پس از آن جستجو برای یافتن جامعه ای که بیشترین همپوشانی و نزدیکی را با این موارد که به نوعی خطوط قرمز ارزشی فرد محسوب میشود را دارا باشد. بررسی، تحقیق و حتی زندگی کوتاه مدت در یافته جدید میتواند فرد را آشنا با جزئیات مورد نیاز نماید.

3-   مهاجر، تجربه مهاجرتی در طول زندگی خود داشته باشد. این تجربه میتواند تجربه مهاجرت از روستا به شهرهای کوچک و یا از شهرهای کوچک به ابرشهرها در خود جامعه مبداء فرد باشد. و یا حتی میتواند مدل شبیه سازی شده این کار توسط خود مهاجر باشد.
مهاجرت پدیده ایست بسیار پر هزینه و زمان گیر. فرد مهاجر قسمتی از سرمایه عمر خود که وقت است و قسمتی از سرمایه مالی خود را بر سر جابجایی از جامعه ای به جامعه دیگر خرج مینماید. و همیشه این خرج کردن وقت و پول صددرصد تضمین شده نیست. در نتیجه این که بدانیم آیا اهل از صفر شروع کردن هستیم یا نه؟ آیا اهل تحمل شدن به عنوان یک "خارجی" هستیم یا نه؟ آیا اهل دردودل کردن و بیان احساسی ترین عواطفمان به زبان بیگانه (که قرار است زبان مادرخوانده مان بشود) هستیم یا نه؟ اهل جستجو و پیدا کردن تمام قوانین اجتماعی در جامعه جدید و همچنین تمام قوانین نانوشته که اصطلاحاً "عرف" جامعه گفته میشود، هستیم یا نه؟ چطور سلام کنیم، چطور اتوبوس سوار شویم، چطور ازحقوق خود دفاع کنیم و چطور به حریم دیگران تجاوز نکنیم.

4-   بررسی تاثیرات روحی مهاجرت بر زندگی و خانواده فرد. به این معنی که چون میزان ارتباطات روحی و خانوادگی در میان افراد متفاوت است نتیجتاً قطع کردن و یا کاهش دادن این وابستگی نیز متفاوت خواهد بود. یکی از مشخصه ها و فرآیندهای پس از مهاجرت، دوری فرد از خانواده، دوستان و نزدیکان خود می باشد. میزان وابستگی فرد ممکن است تاثیر مستقیم در نحوه تصمیم گرفتن برای کل پروسه مهاجرت یا حداقل چگونگی آن داشته باشد. از این دست موارد میتوان همچنین به خاطرات کودکی، عقاید دینی و مذهبی و کلاً وابستگی های جغرافیایی و تاریخی به جامعه مادر اشاره کرد.

5-   بررسی هزینه های مورد نیاز، مدارک و پیش نیازهای لازم و تهیه زمان بندی و برنامه ریزی در این مورد می تواند بسیار تاثیرگذار باشد.

6-   شاید بتوان با تحقیق و موشکافی، همچنین کسب تجربیات دیگر هموطنان که شرایط مشابهی را داشته اند و تجربیات خود را در قالب نوشته، فیلم یا هر ابزار رسانه ای دیگر منتشر کرده اند، با یک درصدی از خطا لیستی تهیه کرد از "از دست رفته"ها و "بدست آورده"ها در مهاجرت را مقایسه و با "علت یا علل" اصلی بند 1 کنار هم گذاشت.

7-   مهاجرت، تمام ارکان زندگی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد. از تغییرات در نوع تغذیه و پوشاک تا کار و آداب اجتماعی، تولد و تربیت فرزندان، ازدواج، طلاق، تحصیل و مرگ و نحوه خاکسپاری و و و ...

...

پایان بخش اول – نوشته فوق اندیشه های شخصی نگارنده است و حتماً لازم است بر آن نقد وارد شود. لطفاً اگر پیشنهاد یا انقادی دارید در بخش نظرات مطرح بفرمائید.

مهاجرت، راه دو سر باخت !

مهاجرت، راه دو سر باخت ... بداخلاقی مهاجرین ایرانی، به همدیگر، چند سر باخت؟

حتماً وقتی خیلی از دوستانم پست امروز این وبلاگ رو بخونند، با توجه از شناختی که از من دارند، متعجب خواهند شد. همیشه یک نیم نگاهی به زندگی کردن در بیرون ایران داشته ام. در تکاپوی رصد کردن محیطی که کیفیت زندگی، به استانداردهای "انسانی" که تو ذهنم هست، نزدیکتر باشه، بوده ام.

خوب کسی که کاری رو میخواد شروع کنه حتماً با توجه به نیازش هست. شناخت این نیاز، اولین قدم هست؟ و یک پرسش ... چرا؟ ... واقعاً چرا یک نفر تصمیم میگیره که خونه اش رو رها کنه و در دوردست ها دنبال سرپناه دیگری بگرده؟ ضرورتی در کار هست یا صرفاً بدلیل ارتقاء المانهای خاصی میخواهیم این کار رو انجام بدیم؟ راحتتر بگم، دو دسته کلی افراد رو در این زمینه میشناسم: افرادی که به دلیل فعالیت های خاص و یا پیشینه مجبور شده اند در خارج از کشور زندگی کنند و کسانی که آگاهانه خود تصمیم به رفتن گرفته اند.

چه اتفاقی داره میوفته؟ شما در حالی که بیش از نیمی از سالهای زندگی خود را در کشورتان بودید و نوعی از وابستگی در شما بوجود آمده، به مکانی منتقل میشوید که کمتر اشتراکی با محیط قبلی دارد که اگر اینطور نبود که شما در همان جای قبلی میماندید. این وابستگی ها، تنوع بسیار و شدت و ضعف گوناگونی دارد. از وجود خانواده ای که قسمتی از "وجود" و "نمو" خود را مدیونشان هستید گرفته تا زبان و ادبیاتی که به آن سخن گفته اید و خاطرات و ارتباط قلبی که با مکان ها و داستانهایشان پیدا کرده اید همه و همه باید در صندوقی محبوس شود و شما قدم در اتمسفری جدید بگذارید ... چرا؟ چون شما جزء اقلیت جامعه بودید ... و دوست نداشتید مانند اکثریت زندگی کنید، به هر دلیلی ...

از زمانی که شخصیتتان شکل میگیرد و راه خاصی را در زندگی انتخاب میکنید تا زمانی که در جامعه تجربه میکنید که این شیوه مورد پسند عموم نیست، زمان زیادی سپری میشود. و از زمانی که بر همه اگر ها و شایدها غلبه میکنید و قدم در راه "تغییر" زندگی میگذارید تا زمانی که سیکل کسب مهارتها و نیازهای زندگی در یک جامعه مدرن رو برای بدست آوردن "مجوز" ورود به آن پیدا میکنید هم زمان کمی طول نمیکشد.

از زمانی که وارد یک شهر مدرن چند ملیتی میشوید، تا زمانی که به آداب و رسوم و نحوه ارتباط مسلط شوید، کاری پیدا کنید، منزلی سکنی گزینید، مدرسه ای برای تعلیم مورد نظرتان برای بچه ها، ... طول میکشد و طول میکشد ...

عده ای این معامله رو به هر بهایی قبول میکنند، هر چند "لحظاتی از عمر" آنها روی یکی از کفه های میزان باشد و عده ای دیگر یک جامعه کوچک اقلیت در جامعه مورد اعتراض رو ترجیح میدهند. گروه اول میروند و گروه دوم میمانند.

چند وقت بعد، زمانی که باید میگذشت تا با جامعه هماهنگ شوند سپری شده است ... نتایجی که در آمارگیری احتمالی بدست می آید اگر حاکی از دعوای ایرانیان با یکدیگر باشد – اگر نشانگر بدخواهی ایرانیان نسبت به همدیگر باشد – اگر حاکی از روی برگرداندن ایرانیان در زمان دیدار یکدیگر باشه و ... نتیجه این میشود که ما بعد از کلی خرج کردن عمر و هزینه، یک جامعه اقلیت رو این بار در جایی غیر از خانه مان تشکیل دادیم.

امیدوارم که به این سمت نرویم.

پرچم کشور استرالیا



پرچم کشور استرالیا ترکیبی از پرچم کشور پادشاهی بریتانیا (در سمت چپ بالا) و مدلی از پنج عدد ستاره هفت پر و یک عدد ستاره پنج پر، در سایر نقاط آن است. وجود پرچم بریتانیا نشان این است که استرالیا از لحاظ سیاسی وابسته به نظام سلطنتی مشروطه بریتانیاست.



نام این ستاره ها عباتست از:

آلفا-اپسیلون-دلتا-گاما-بتا و ستاره مخصوص کشورهای همسود که همه آنها بجز اپسیلون پنج پر، هفت پر هستند.



چیدمان این ستاره ها در واقع چیدنمان صور فلکی چلیپا (Southern Cross) میباشد که برخی از کشورهای جنوبی کره زمین از آن روی پرچم خود استفاده کرده اند. (مانند برزیل) این ستاره ها در نیمکره جنوبی، قابل مشاهده هستند و بهترین زمان دیده شدن آنها اردیبهشت ماه (ماه May) میباشد.

طبق مصوبه، پرچم استرالیا باید در تمامی ساختمان های دولتی و همچنین در هر انتخابات و یا رفراندومی برافراشته باشد.