سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی
سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی

گلادیوتوری به سبک انسانی ...



حس رقابت، تلاش، میل به پیشرفت، احترام به قوانین و دوستی ملتها تنها قسمتی از آنچیزی است که "مسابقات المپیک" برای انسانها به ارمغان آورده و سالهاست تلاش میکند جنگ و گردنکشی و خونریزی بین آنها را به "رقابت در بازی" تبدیل کند.

در بازی، یاد میگیری که تمام تلاشت رو در قالب قوانین بازی انجام بدی، یاد میگیری که انسانی ببری یا ببازی، یاد میگیری که آنها که بیشتر زحمت کشیده اند مزد کار خود رو میگیرند هرچند به این هم خواهی رسید که گاهی اوقات "اتفاقات" هم میتونند سرنوشت ها رو عوض کنند.

مسابقات المپیک در لندن جمعه 27 جولای 2012 – 6 مرداد 1391 آغاز میشه و جشن گردهمایی رقابت و رفاقت بین 5 قاره انسانها بار دیگه با روشن شدن مشعل و سمبل المپیک به رخ تمام کسانی کشیده میشه که با خودکارهای قرمز به دنبال کشیدن حصار بین آدمها هستند.

اطلاعاتی راجع به زمان بازی ورزشکاران ایرانی

سایتی راجع به بازی های المپیک 2012

تمدن ورزشی ما یا مایاها ...

الف نسانها در طول تاریخ دارای شرایط بسیار متفاوتی بوده اند. بسته به جغرافیایی که در آن زندگی میکنند دارای آداب و رسوم، حالات مختلف و "سبک" زندگی گاهی منحصر به فرد بوده اند و البته سنتهایی که به واسطه فرهنگ و تمدن حاکم بر آنها روی گویش، نگارش و خواستگاه عمومی از زندگی تاثیر گذار و موثر بوده است.

فرصتی دست داد تا مطالعه کوتاهی داشته باشم بر روی زندگی "مایاها"1، اقوامی که در حدود 1000 سال قبل از میلاد مسیح در آمریکای مرکزی شکل گرفت و تقریباً 1600 سال پس از میلاد مسیح هم با حمله اسپانیایی ها از بین رفت ... هرچند که اکنون نوادگانی از نسل آنها کما بیش با حفظ سنت های پیشینیان شان در حوالی کشور مکزیک زندگی میکنند.

گفته میشود در حالی که همسایگان آن جغرافیا دارای سرخپوستهای وحشی و نیمه وحشی بوده است اما "مایاها" به سرعت جامعه خود را مجهز به ابزار و امکاناتی کردند که با شنیدن آن بسیار سخت باور میشود که هنر، معماری، ریاضیات و اختر شناسی در اون دوره تاریخی بین آنها مرسوم و در حال تکامل بوده است. البته مذهب و جهانشناسی آن روزگار کاملاً جبری و به شیوه خود اداره می شده که خود به عنوان یکی از علل ثبات و قانون مداری جامعه مایاها قابل بررسی است. مایاها ناگهان به صورت مرموز و کاملاً ناشناخته که تا به امروز هم علت آن روشن نیست، این جامعه خودساخته خود را در یک زمان ترک کردند و به کوهستانهای اطراف پناهنده شدند و همونطور که گفتم با حمله اسپانیایی ها در قرن شانزدهم به صورت وحشیانه ای از بین رفتند.

دیشب فینال بازی یورو 2012 برگزار شد2. تیمهای اسپانیا و ایتالیا بازی زیبایی رو نمایش دادند اما نکته ای که باعث شد این چند خط رو حداقل برای یادآوری خودم بنویسم نحوه برخورد بازیکنان، جشنی که برگزار شد و نهایتاً میلیون ها چشمی که این صحنه ها رو دیدند و لذت بردند ...

بازیکنان ایتالیا بعد از سوت پایان به شدن ناراحت بودند و ناراحتی رو میشد تو صورت تک تکشون حس کرد. گریه یک بازیکن کم سنشون حتی بعد از مراسم اهداء جوایز هم تموم نمیشد ... اما اسپانیایی ها با مراجعه نفر به نفرشون با بازیکنان ایتالیایی همدلی خودشونو نشون دادند ...

بعد از بازی بچه های کوچیک که لباس های اسپانیایی به تن داشتند وارد زمین شدند و صحنه بچه ها در آغوش "فرناندو تورس" یک جو خانوادگی رو تداعی کرد.

الف نسانها از نژادها، تمدن ها، گویش ها و سنتهای مختلفی هستند. و همواره در جستجوی راههای ارتباط بین این فرهنگ ها و تمدن ها بوده اند. یک مسیری که اتصال دهنده دو دیدگاه مختلف اما هر دو محترم باشه ... و ورزش یکی از این راههاست ... امیدوارم روزی ما هم بتوانیم چنین صحنه های "از یک خانواده" رو در محیط های ورزشیمون ببینیم ... به امید اون روز ...


1. اطلاعات نقل  از ویکی پدیا

2. منبع عکسها از Yahoo

ما آدمهای همیشه گشنه ی نخبه ی سیاسی ...

کاریکاتور از سعید نوروزی

نمیدونم، شاید بخاطر فرهنگ و تربیت والدین، شاید هم بخاطر روحیه محافظه کار خودم بوده که هیچ وقت نه "آدم سیاسی" بودم و نه اصولاً از سیاست خوشم میومده، چند وقتی هست دارم به این فکر میکنم که این قوم دو هزار و چندین ساله، چرا همواره و همواره و همواره مشکلات اولیه خورد و خوراک داشته اند، چه در زمان سلاطین، چه در زمان روشنفکران و چه در زمان روحانیون.

ما قومی هستیم که همواره از اخبار دست اول دنیا آگاهیم، ریزترین و جزئی ترین مسائل استراتژیک دنیا رو لحظه به لحظه رصد میکنیم اما صدای قار و قور این شکم لامصب فکر میکنم تمرکزمون رو برای "فعالیت با کیفیت" همیشه از بین برده ... کافیه یه نگاه به تاریخ بندازیم ...

مردمی که بهداشت رایگان - تحصیل رایگان - خدمات رایگان شبکه عمومی و کمی قدرت خرید نسبت به هزینه رو داشته باشه، چه احتیاجی به دونستن لحظه به لحظه قیمت نفت و طلا در جهان داره؟

شاید سادگی به نظر بیاد، ولی به نظرم عموم کسانی که در کشورهای سطح بالای جهان زندگی میکنند دغدغه هایی غیر از شکم و سیاست (نان و قلم) دارند. 


پ.ن. فکر میکنم ما به هم شک داریم ... یه جورایی اصلاً به هیچ کسی اعتماد نداریم ... میدونی، این اصطلاح "زیراب" خیلی هم توهم نیستا!

اعضاء یک پیکر ...

اتفاقی که نباید بیفته، افتاده و روژان کوچولو باطری کنترل رو قورت داده و اسید اون بخشی از معده و مری این کوچولو رو از بین برده، عمل های زیاد باعث کوچک شدن مری ش شده و حالا برای عمل در خارج از کشور به کمک مالی نیازمنده ...

دوستان استرالیا نشین برای اطلاعات به وبلاگ دامون عزیز میتونن سر بزنن در داخل کشور هم اول یه نگاهی به ایسنا بندازین.


بسه انتظار کشیدن ... همه آرزوم همینه

پس بذار یه بار دیگه ... این چشا تو رو ببینه


پ.ن. دیروز (91/04/13) ایسنا نوشت برای درمان 80.000 پوند احتیاج هست. من دوبار با خانم علمی پور (مامان روژان) صحبت کردم، از همه عزیزانی که به فکر بودند تشکر کردند.


لطفاً مزخرف نباشیم ...

(*)

زندگی خصوصی، روایتی از قسمت برره ای زندگی ماست. قسمتی که همه با هم جمع میشویم و به شدت از "تار" های موی بیرون مانده ابراز انزجار میکنیم. فریادمان در باتوم ها و بلندگوها میپیچد که آی در پیشگاه خداوند رو سیاه شدیم. آی کجاست که یاری کند، نماینده "تنهای" پروردگار را ...

و سپس ...

 « چون به خلوت میروند ... آن کار دیگر می کنند ...»

داستان در فیلم های شوکران، تیک و ... نمایش شده، فیلم از یک روایت تکراری برخوردار است ... اما روایتی که همچنان در جامعه باقیست ... و هم در سالن سینما در پیش چشم من و شما و هم در پشت درهای سالن پنهان از "من" و "شما" تکرار می شود و تکرار ...

روایت خصوصی روایتیست که خصوصی است و به شما ربطی ندارد ... اما همین خصوصی بودن پارامتر میگیرد و به راحتی معادله پیچیده شما را حل میکند ...

روایت خصوصی، روایت "رم کردن" هاست ... در قالب ها و ورژن های متفاوت ...

روایت خصوصی، روایت خشم است، حتی اگر عشق باشد ... تعصب است، حتی اگر امروزی و نو باشد ... دروغ است، حتی اگر مذهب باشد ...

روایت خصوصی، روایت ماست ... که چادر و پیچه و چفیه میپوشیم اما لذت نمیبریم ... از "بلوتوث"های خصوصی همسایه در مترو تهران کیف میکنیم ...

(**)

روایت ما، ترسیدن از پرسیدن است، حکایت ما ترس از درست کردن است، مبادا کتابچه دعای قدیمی مان ناراحت شود ...

مزخرف، یعنی زر اندود، یعنی هرچه که درون هست، کمی آب طلا بریز روش ... درخشان خواهد شد ...

مزخرف نباشیم ... چشم هایمان را بشوییم ... کودکانمان را با هم آشتی دهیم ... ذهن بیمارمان را درمان کنیم ... اهل برره نباشیم ...


(*) http://www.tamashachi.ir

(**) http://photojoke.blogfa.com/post-16.aspx