سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی
سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی

یادم آید گردش یک روز دیرین...


هیچ فکر کردی که اگر یک روز صبح از خواب بیدار بشی و از این عمری که سپری کردی "هیچ" یادت نباشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ تصور کن که اطرافیان با عکس و فیلم و شرح خاطرات بخواهند شما رو به یاد روزهای گذشته بیندازند، اما شما آنها را هم نمیشناسید!

تمام خاطرات خوب و یا بد ما، بوسیله هارد و مموری مغز نگهداری میشود. بر این اساس تمام امید و آرزوها و رویاپردازی های ما و یا استرس و ترس و دل نگرانی ها هم ناشی از پردازش مغز روی این اطلاعات ذخیره شده صورت میگیره. 

اما من فکر میکنم که حتی اگر حافظه کوتاه مدت و بلند مدت کسی کامل پاک شود، باز هم بعد از مدتی از خودش میپرسه؟ من کیم؟ اینجا کجاست؟ بعد از مرگ به کجا میرم؟ اصلاً به جایی میرم؟ قبل از اینکه در بطن مادرم قرار بگیرم، کجا بودم؟ روحم کجا بود؟

و این یک حافظه داخلی فطری هست برای ما، درست مثل Rom.

دقت کردید که چقدر کامپیوتر رو شبیه خودمون درست کردیم؟

کوچک، بزرگ، سیاه، سفید نمایی

منبع:  www.fivb.org

وقتی تیم ایران در چند مسابقه از مسابقات جام جهانی والیبال پیروزی های متوالی کسب کرد، درنظر داشتم در این ارتباط پستی بنویسم، فکر کردم کمی صبر کنم تا احساسات روی حرفم تاثیر کمتری بذاره ... اما فکر میکنم که الان وقت نوشتن این مطلب رسیده:

من بازی ایران-آرژانتین رو در حالی که صبح روز تعطیل جمعه ساعت 5:30 صبح به وقت تهران برگزار شد رو مستقیماً تماشا کردم. اون چیزی که از نظر فنی میشد به وضوح دید، دمیده شدن روند رو به رشد تیم بود که از انواع و اقسام روشهای مختلف برای گول زدن مدافعین روی تور و نهایتاً آبشارهای گاهی قدرتی و گاهی فنی، استفاده میشد. در کنار اون، کم تجربگی " شخصیت بین المللی تیمی" ایران گاهی به چشم میومد و سوای توپ های فوق العاده حریف (که از دیدن اونها هم لذت میبردم)، گاهی اوقات توپ های ساده رو با دستپاچگی و تداخل تو کار همدیگه خراب کردند.

و از لحاظ روحی هم اتحاد اعضاء تیم و "خواستن پیروزی" رو میشد توی چشم های تک تک بچه های تیم دید.

جدای از این که در مسابقات آتی چه نتیجه بگیرند، همین "جهش" و "پیشرفت" فنی و روحی یکی از تیم های گروهی ایران در مسابقاتی در چنین سطح، قابل تقدیر هست و من برای همه عوامل ورزشی این تیم آرزوی موفقیت و بازی هایی با بهترین کیفیت دارم.

برسیم به بازتاب این پیروزی در رسانه های داخلی و خارجی و نوع برداشت از این پیروزی ها. امروز مثل هر روز که تو راه محل کار، رادیو ورزش رو گوش میکنم و ساعت 8 عناوین مطبوعات ورزشی رو میخونند به این مضمون این تیترها رو شنیدم:

"ابر قدرت" جدید والیبال (ایران) تن بزرگان این رشته رو میلرزونه ...

همه سر تعظیم جلوی تیم ایران فرود آوردند ...

و ...

اصولاً با شاد شدن گروهی از برد تیم مورد علاقه شون مشکلی ندارم ... مشکل از اونجاست که پیروزی ها و شکستهای ما تبدیل به افسانه و رویا میشه ... و بعد چه اتفاقی میوفته؟ مغرور میشویم یا افسرده ...

معتقدم بچه های والیبال ایران یک روند مثبت "سیستمی" رو طی چند سال و اخیراً با همراهی آقای خولیو ولاسکو در پیش گرفته اند که آخرینش ایجاد یک "شگفتی" در مسابقات جام جهانی بوده و امیدوارم این روند ادامه داشته باشه تا این "شگفتی ها" امتداد داشته باشه و تبدیل به یکی از قدرتهای والیبال جهان شوند. ... به امید اون روز


پ.ن. شاهد از غیب رسید، بازی بعدی ابرقدرت جدید در مقابل آمریکا، نتیجه 0-3 بازی رو واگذار کردند، تو رادیو صبح یکی زنگ زده بود با صدای گرفته میگفت خیلی ناراحت شدیم از اینکه این بازی ایران باخت!


مهاجرت، راه دو سر باخت !

مهاجرت، راه دو سر باخت ... بداخلاقی مهاجرین ایرانی، به همدیگر، چند سر باخت؟

حتماً وقتی خیلی از دوستانم پست امروز این وبلاگ رو بخونند، با توجه از شناختی که از من دارند، متعجب خواهند شد. همیشه یک نیم نگاهی به زندگی کردن در بیرون ایران داشته ام. در تکاپوی رصد کردن محیطی که کیفیت زندگی، به استانداردهای "انسانی" که تو ذهنم هست، نزدیکتر باشه، بوده ام.

خوب کسی که کاری رو میخواد شروع کنه حتماً با توجه به نیازش هست. شناخت این نیاز، اولین قدم هست؟ و یک پرسش ... چرا؟ ... واقعاً چرا یک نفر تصمیم میگیره که خونه اش رو رها کنه و در دوردست ها دنبال سرپناه دیگری بگرده؟ ضرورتی در کار هست یا صرفاً بدلیل ارتقاء المانهای خاصی میخواهیم این کار رو انجام بدیم؟ راحتتر بگم، دو دسته کلی افراد رو در این زمینه میشناسم: افرادی که به دلیل فعالیت های خاص و یا پیشینه مجبور شده اند در خارج از کشور زندگی کنند و کسانی که آگاهانه خود تصمیم به رفتن گرفته اند.

چه اتفاقی داره میوفته؟ شما در حالی که بیش از نیمی از سالهای زندگی خود را در کشورتان بودید و نوعی از وابستگی در شما بوجود آمده، به مکانی منتقل میشوید که کمتر اشتراکی با محیط قبلی دارد که اگر اینطور نبود که شما در همان جای قبلی میماندید. این وابستگی ها، تنوع بسیار و شدت و ضعف گوناگونی دارد. از وجود خانواده ای که قسمتی از "وجود" و "نمو" خود را مدیونشان هستید گرفته تا زبان و ادبیاتی که به آن سخن گفته اید و خاطرات و ارتباط قلبی که با مکان ها و داستانهایشان پیدا کرده اید همه و همه باید در صندوقی محبوس شود و شما قدم در اتمسفری جدید بگذارید ... چرا؟ چون شما جزء اقلیت جامعه بودید ... و دوست نداشتید مانند اکثریت زندگی کنید، به هر دلیلی ...

از زمانی که شخصیتتان شکل میگیرد و راه خاصی را در زندگی انتخاب میکنید تا زمانی که در جامعه تجربه میکنید که این شیوه مورد پسند عموم نیست، زمان زیادی سپری میشود. و از زمانی که بر همه اگر ها و شایدها غلبه میکنید و قدم در راه "تغییر" زندگی میگذارید تا زمانی که سیکل کسب مهارتها و نیازهای زندگی در یک جامعه مدرن رو برای بدست آوردن "مجوز" ورود به آن پیدا میکنید هم زمان کمی طول نمیکشد.

از زمانی که وارد یک شهر مدرن چند ملیتی میشوید، تا زمانی که به آداب و رسوم و نحوه ارتباط مسلط شوید، کاری پیدا کنید، منزلی سکنی گزینید، مدرسه ای برای تعلیم مورد نظرتان برای بچه ها، ... طول میکشد و طول میکشد ...

عده ای این معامله رو به هر بهایی قبول میکنند، هر چند "لحظاتی از عمر" آنها روی یکی از کفه های میزان باشد و عده ای دیگر یک جامعه کوچک اقلیت در جامعه مورد اعتراض رو ترجیح میدهند. گروه اول میروند و گروه دوم میمانند.

چند وقت بعد، زمانی که باید میگذشت تا با جامعه هماهنگ شوند سپری شده است ... نتایجی که در آمارگیری احتمالی بدست می آید اگر حاکی از دعوای ایرانیان با یکدیگر باشد – اگر نشانگر بدخواهی ایرانیان نسبت به همدیگر باشد – اگر حاکی از روی برگرداندن ایرانیان در زمان دیدار یکدیگر باشه و ... نتیجه این میشود که ما بعد از کلی خرج کردن عمر و هزینه، یک جامعه اقلیت رو این بار در جایی غیر از خانه مان تشکیل دادیم.

امیدوارم که به این سمت نرویم.

گردشگری، فرصتی برای مطالعه، مشاهده، تفریح و تجربه

متاسفانه منبعش رو پیدا نکردم


امروزه به هزار و یک دلیل که یکیش "پول" هست و اونهای دیگه رو نمیخواد که بگم، "سفر" از سبد فرهنگی اجتماعی خانواده رفته بیرون، ...

کشور چهار فصل ایران در همه سال نقاط دیدنی و متفاوتی داره و زیبایی این نقاط وقتی چند برابر میشه که سابقه فرهنگ ها و داستانهای تاریخی زیادی پشت سر این مناطق وجود داره. تا چند سال پیش بیاد ندارم اینهمه تور داخلی برای همه جای ایران و با قیمتی "تقریباً" متناسب وجود داشت. اما امروز میتوانید یک آخر هفته رو به دیدن یکی از مکانهای جذاب اختصاص بدید که این جذابیتها میتونه جغرافیایی و تاریخی باشه.

تجربه خود من، تغییر به شدت مثبت روحیه بعد از سفرهایی که کوتاه مدت و مطابق با سلیقه های جمع هست، هست!! پس اگر ماشین دارید به دوست صمیمیتان زنگ بزنید و برای همین آخر هفته یکی از جاذبه های نزدیک شهرتان را هدف بگیرید، کمی مطلب در موردش بخونید و ... حرکت! (البته صبر کنید ... منقل، زغال و ظرف جوجه کباب که 12 ساعت تو یخچال در پیاز، ماست، آبلیمو و فلفل خوابیده رو یادتون نره)

اگر هم وسیله ندارید نگران نباشید ... ما شما را به گردش میبریم ... (نه ما نمیبریم، اونها میبرند) ... گروه گردشگری آویساتور، یکی از گروههایی هست که علاوه بر گردش و تفریح نیم نگاهی هم به ارائه یک سابقه و مطالب مرتبط با موضوع سفر داره. تورهاشون از محیط شادی در طول سفر بهره میبره و ما که چند بار باهاشون همسفر بودیم، راضی هستیم. امیدوارم اگر شما هم باهاشون رفتین راضی باشین.

آبرو، ... ریزی؟ یا داری؟

منبع کاریکاتور


هیسسسس، نگو بابا یکی میشنوه، میخوای آبرومون بره؟ ... میـــــدونم، همه اونهایی که میگی رو میدونم ... ولی این دلیل نمیشه که دوست و دشمن "اشکال و اشتباه" ما رو بدونن ...

یکی از قدیمی های این فرهنگ ما، یکیش همین آبروریزی و آبروداری هست. ما خیلی راحت راجع به دیگران قضاوت میکنیم. معمولاً اگر کسی رو بپسندیم، حرکات منفی رو "آبروداری" میکنیم و در مقابل اگر از کسی "خوشمون" نیاد ... اون وقت هست که از مو هم نازک تر شده و ...

داشتم به این فکر میکردم که اصلاً "آبرو" یعنی چی؟ یعنی اعتبار، یعنی جایگاه فرد یا مجموعه در مقابل دیگران. خوب، گل بی عیب هم خداست. همه ما در قسمتهایی از زندگیمون دچار رفتاری شدیم که حداقل در خلوتمون، به ناصحیح بودنش اعتراف میکنیم. پس چرا گاهی اوقات بیان این رفتار غلط، موجب "آبروریزی" ما میشه؟ مگه دیگران این اشتباه رو خودشون مرتکب نشدن؟ ...

من اعتقاد دارم که اگر جامعه ای صادق باشه و از مطرح کردن اشتباهاتش ترسی نداشته باشه، آبروریزی یا آبروداری کمی کمرنگ تر میشه. ما ادعا میکنیم که بهترین مکتب دنیا در اختیار ماست، بهترین رفتارهای انسانی در کشور ما برقرار هست، انسانی ترین ارتباطات در دنیا بین مردمان ما  داره اتفاق میوفته، صمیمی ترین دولت و ملت، دولت و ملت ماست، جوانهای ما متخصص نیستند که هستند، اصلاً نمیدونن مواد مخدر و قرصهای شادی یعنی چی؟ فرهنگ رو که دیگه نمیدونم چطور باید بنویسم ... همینطوری داره "قل" میزنه میریزه بیرون از دیگ جامعه ... از وقت و زمان هم که دیگه چیزی نمونده که هدر بره، ...

خوب با چنین شرایطی برای جهان موعظه میکنیم که آهای مردمان سراسر دنیا، ای فرهنگ ها و تمدنهای مختلف، بیائید یاد بگیرید از ما ...

و بعد اخبار مملکت ما در دنیا با تیتر درشت و قرمز رنگ پیگیری میشود:

بی اخلاقی بازیکنان فوتبال "ملی" ما در مقابل دیدگان هزاران بیننده تلویزیونی

تهران من حراج ... فیلمی انتقادی است و به دنبال اون دستگیری و حکم شلاق و زندان برای بازیگرش

ادعا نکنیم ... قبل از نسخه پیچیدن برای دیگران و "صادرات" فرهنگ گل و بلبل خویش ... زشتی های جامعه رو با رویکردی اصلاحی بازگو کنیم ... به همدیگر دروغ نگوییم ... مطالعه کنیم ... دست از این فرهنگ خودباوری کاذب برداریم ... مردم دنیا رو دشمن خودمون ندونیم ... به جای حرف زدن، عمل کنیم ... به جای وبلاگ نوشتن، کد بنویسیم ... اصلاح میشویم.‏