سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی
سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی

زرنگ کیست، زرنگی چیست

-          قهرمان دسته فوق سنگین جوانان جهان پس از مثبت اعلام شدن دومین آزمایش دوپینگش از سوی فدراسیون جهانی وزنه برداری برای همیشه از حضور در میادین محروم شد. اینجا

-          رییس فدراسیون کشتی کشورمان گرچه از مثبت درآمدن نتیجه آزمایش دوپینگ دو قهرمان کشتی فرنگی بهت زده است، اما برای ختم به خیر کردن این اتفاق اسفبار نا امید نیست اینجا



در شکلی که ترسیم کردم سعی دارم، فاصله بین قانون با کل اهداف موجود افراد یک جامعه رو، تقلب=زرنگی=زبلی=... بنامم. جایی که با پیکان قرمز رنگ مشخص شده است.

(البته چون من تخصص انسان شناسی و جامعه شناسی ندارم، امیدوارم اگر اشتباه کرده ام، اساتید گوشزد کنند، این صرفاً حاصل دیدن، تجربه و آنالیز ذهن فقیر خودم بوده است. نارنجی: نقطه ابتدایی، سفید: طیف پوشش قانونی و بنفش خواسته ها و اهداف اکثریت)



 

اگر تشکیل یک جامعه مدنی آرمانی رو جایی فرض کنیم که این پیکان کوچک و کوچکتر شود تا جایی که دیگر وجود نداشته باشد(شکل 3)، درصورت وجود جامعه ای پر از "زرنگی" و "تقلب" دو نظریه قابل بررسی است:

 

-          یا اهداف "عموم" مردم خیلی با مرزهای قانونی یک مجموعه فاصله دارد.

-          یا قانون مصوب مجموعه، بسیار "محدود"، "کهنه و نا منطبق با روزگار" و یا "غیر کارآمد" است.

بسیار میشنویم از بعضی افراد که "طرف خیلی زرنگه"، "گلیمشو میتونه از آب بگیره" و ... . سوال اینجاست که اگر "قانونی به راحتی قابل عملی" وجود دارد و افراد موظف به رعایت اون هستند، چه احتیاجی به زرنگی میماند؟ چرا ما نمیتوانیم "قانون کپی رایت" رو اجرا کنیم؟ چرا قبض خلافی ماشین زیادی میاد، که مراجعه کنیم کمش کنیم؟ چرا قبل از حرکت در هر کوچه یا خیابان و اتوبانی دنبال تابلوی حداکثر سرعت نمیگردیم؟ چرا قبل از نصب هر وسیله ای، کاتالوگش رو مطالعه نمیکنیم؟ چرا بعد از پرداخت پول نرم افزار، بدون خواندن توافقات قبل از نصب، دکمه Submit  رو میزنیم؟

بیائید ببینیم جامعه ما در کدام طیف قرار میگیرد؟ آیا قوانین منطقی، به روز و در بر گیرنده اهداف و تعالی انسانها رو نداریم؟ یا اینکه مردم، اهدافی خارج از قوانین بروز و منطقی و متعالی دارند؟

اونچیزی که دریافتی خودم از جامعه امروز کشورم بوده، ترکیبی از این دو توامان هست. مردم نسبت به دقت در قانون بی انگیزه اند. چون قوانین رو دست و پا گیر و کهنه میدونند. نمونه اش عدد حداکثر سرعت رانندگی در برخی اتوبانهای تهران هست. در ابتدای شمال به جنوب اتوبان چند باندی و پهن "آزادگان" تابلوی سرعت حداکثر (80 کیلومتر در ساعت) نصب شده است. بشخصه چند بار امتحانی سرعت ماشین رو در این عدد ثابت کرده ام. و شما فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟ با اینکه مجبور شدم در لاین سمت راست حرکت کنم ولی چند بار نزدیک بود اتومبیل های پشت سرم (که قاعدتاً در کندترین لاین در حرکتند) با ماشین برخورد کنند. خوب این مثال نشان دهنده عدم تطابق خواسته مردم با قانون مصوب داره. چه اشکالی وجود داره که اگر کار کارشناسی برای بدست آوردن این اعداد قانونی صورت میگیره، با اطلاع رسانی به گوش مردم برسه که فرهنگش هم نهادینه بشه. کافیست با صداقت فیلمی تهیه کنند متشکل از آیتم های قدرت و سرعت متوسط عکس العمل عمومی مردم، سرعت و قدرت متوسط ترمزهای نصب شده در اکثر اتومبیل های سطح شهر و گزارشی از سطح کیفیت و تنوع اتفاقات روی بدنه آسفالت اتوبان در شرایط مختلف آب و هوایی. و در پایان با یک ضریب اطمینانی به عدد "80" برسند. اونوقت کسی که این سرعت قانونی رو پشت سر میذاره، پیش خودش میگه حرف حسابه ولی "بیخیالش". این خیلی خیلی فرق میکنه با حس الان من که میگم "غیر منطقیه". (شکل 1)

در عمل اما، در همه جای دنیا خصوصاً کشورهای پیشرفته یک مقداری هم که شده، بین خواست مردم و نقطه ممیز قانون، فاصله وجود دارد. (شکل 2) در کشورهای توسعه یافته مردم برای مواردی به خیابانها می آیند و اعتراض میکنند که شاید برای خیلی از ما خنده دار به نظر بیاید. موضوع چند سال زودتر بازنشسته شدن، باعث اعتصاب و بسته شدن شبکه فرودگاهی میشود. و خیلی موارد مشابه از این دست.

گاهی اوقات غبطه میخورم به این که اصلاً چرا مردم باید دنبال "زرنگی" و موارد کسب شرایطش باشند؟ اگر پارلمان و دولت بصورت حرفه ای کارشون رو به درستی انجام بدهند، چه احتیاجی به دونستن اطلاعات سیاسی و تحلیل غیر کارشناسی اون توسط کل مردم هست؟ اگر کمیته مبارزه با دوپینگ با اخلاق حرفه ای به کارش بپردازه (روش کوتاه مدت و نظارتی) و خانواده به کودک خود یاد بدهد که جوانمردانه زندگی کند در هر شرایطی، ... در هر شرایطی!! آبروی تمدن ما (آنچه که ادعای اون رو میکنیم) بیشتر از این، حفظ خواهد شد.

آستانه تحمل، سبز، سفید، قرمز (پایان)‏‏

بهم بگو با کی دوستی، تا بهت بگم چطور آدمی هستی.

تاثیرپذیری جامعه (درکل) در شیوه رفتار، از اعضاء (جزء) دارای ریتمی کند و طولانی و در بسیاری از موارد به تنهایی محال است. و در مقابل قدرت جهت دادن جامعه به اعضاء، آنی و سریع و بسیار در دسترس هست. با این فکر میتونم نتیجه بگیریم که اگر جامعه ای باسواد، با فرهنگ، با هنر و با مردمانی فرهیخته و مهربان داریم، کودکانمان هم درس بزرگی از زندگیشان رو رایگان از خیابانها و بازار و مدرسه می آموزند. و اگر جامعه ای خشن، کم سواد، متعصب داریم، خیلی خیلی سخت و دور از دسترس است که بصورت "فردی" در پی اصلاح الگوهای پایه ای آن باشیم.  همین ترسیم دورنما، خود باعث "توقع" رفتارهای گوناگون در جامعه هست. وقتی من توقع بوجود آمدن ماجرایی رو داشته باشم، وقتی بوجود آمد، کمتر ناراحت و عصبانی میشوم تا زمانی که اصلاً بوجود اومدنشو حدس هم نزنم.

دوستی میگفت: "من اعتقاد دارم شخصیت آدمها پشت فرمون با کنار ماشین زمین تا آسمون فرق داره." من هم با این حرف موافقم. گاهی اوقات در همین رانندگی، به خودم که میام میبینم وای خدای من، دارم همون رفتاری رو میکنم که دوست ندارم دیگران انجام بدن. و این نتیجه تاثیر مخرب جامعه هست که به شدت واگیر داره. و البته نتیجه پائین اومدن درجه "Quality Of Life".

آستانه تحمل، سبز، سفید، قرمز (۳)‏‏

سفید

شاید خنده دار بنظر برسه اما همیشه عملکرد این "زودپز" برای من جالب بوده، مینویسند "دنیس پاپن" نامی برای اولین بار در سال 1679، اون رو اختراع کرد1. این یعنی هم تو زمان و هم تو کیفیت غذا بهترین استفاده رو کردی. این که توی این جامعه سرعت خودت رو با دیگران تنظیم کنی تا از زمان جا نمونی، محتاجه یکسری درگیری ها با عناصر اطراف هست و این باعث تولید فشارهای عصبی و روانی میشه ... و کالبد، جسم و روح هر انسانی یک "ظرفیت" تحملی براش درنظر گرفتند. "دریچه اطمینان" بهترین راه بیمه عملکرد صحیح هست. شما آخرین فشار رو هم در نظر بگیری، به محض نزدیک شدن این فشار به ظرفیت کل، دریچه اطمینان، فشار اضافی رو از مجموعه خارج میکنه.

بنظرم ما آدمها هم میتونیم "دریچه اطمینان" داشته باشیم، بیائید ببینیم دقیقاً چه موقع و تحت چه شرایطیست که از کوره در میریم؟ ... اگه کسی حرفمون رو متوجه نشه؟ اگه بهمون ظلمی بشه؟ اگه با طرف ساده لوحی برخورد داشته باشیم؟ اگه "گرسنه" یا "تشنه" باشیم؟ اگه توقعاتمون برآورده نشده باشه؟

خوب اگه خوب به این شرایط نگاه کنیم، درصدی (هرچند کوچک) از اشتباهات خود ما هم دخیل بوده، ما هم میتونستیم با تلاش بیشتر و آگاهی، در بوجود نیامدن شرایط استرس زا، سهم داشته باشیم. این اولین قدم در فرو نشاندن این فشار هست. جایی که با صداقت، 100% تقصیر و اشتباه و قصور و ندانمکاری رو (چه اینطرف مشاجره و اختلاف باشی چه اونور) به گردن مخاطب نیندازیم. گاهی کمی فکر کردن در اینباره میتواند به خودمون کمک کنه. مطالعه و کسب آگاهی قدم بعدی تو حل این مسئله هست. روحیه تحقیقگر، باعث بالا رفتن ظرفیت هر فردیست.

احترام به سلایق مختلف روی دیگر ماجراست. جایی که فکر کنیم که لزوماً دیگران نباید دنیا را میلی متر به میلی متر مانند ما ببینند. از ترکیب رنگهای مختلف و فکر و خلاقیت قلمو، تابلوی زیبای نقاشی آفریده میشود.


1 نقل از ویکی پدیا


آستانه تحمل، سبز، سفید، قرمز (۲)‏‏

سفید

معمولاً قشری در جامعه هستند که "بشدت" محافظه کارند. بنظر میرسه دلیل این شدت، گذشته آنهاست. اغلب یا از لحاظ مالی خوب نبوده اند و با زحمت و رنج بسیار به موقعیت فعلی رسیده و برای همین خیلی از ناملایمات رو تحمل میکنند مبادا روزگارشان به گذشته بازگردد.

گروهی هستند که موقعیت کاری/اجتماعی آنها ایجاب میکند که ناگزیر همه استرس ها و یا فشارهای وارده از طرف بیرون رو تحمل کنند و دم نزنند. افرادی که در شغل منحصر بفردی هستند یا سابقه "خاصی" دارند.

گروهی از مردم هم هستند که متاسفانه با انواع محدودیت ها دست به گریبانند. به عنوان نمونه در محل کارم، پسری کار میکند که از لحاظ هوشی کمی دچار مشکل است. از او سختترین کارها رو میخواهند و در ازاء آن کمترین حقوق و دستمزد به او تعلق دارد. خیلی کمتر از حداقل حقوق اعلام شده. چرا؟ ... چون او انتخاب محدودی برای کار دارد. چون او برای هشت نفر خواهر و برادرش نان شب میبرد. چون او حامی غیر از آفریدگارش ندارد. شخص دیگری رو میشناسم که دختر معلول دارد و در مدرسه ای که مخصوص این افراد است از او هر چه دوست داشته باشند شهریه میگیرند و هرطور که دوست داشته باشند رفتار میکنند. چرا؟ چون او انتخاب دیگری ندارد. کسی که به هر عنوان گذرش به دادگاه ها رسیده باشد، خبر از نحوه رفتار و برخورد منشی های دفتر، کارمندان و حتی قاضی های دادگستری دارد. و چاره ای جز تحمل این برخوردها وجود ندارد.

این گروهها به همراه چندین و چند گروه دیگر از جامعه هستند که رفتار و برخورد مناسب نمیبینند اما پاسخی هم به این "نا مناسب" بودن، نمیدهند. این عکس العمل، پس از مدتی به سرعت به فرهنگی تبدیل میشود که اگر رفتار صحیحی با فردی داشتی و عکس العملی نشان نداد، پس حتماً "ریگی" به کفش دارد و میتوان از این کمال "استفاده" رو برد.

در این میان نقش نظارت جامعه بسیار دارای اهمیت هست. اگر حقوق افراد جامعه مشخص باشه، و نظارت کافی هم وجود داشته باشه، شما میدونید حتی در مواجه با یک فردی که مرتکب عمل خلاف قانونی هم شده، تا کجا پیش برید؟ بنظرم ایدال جایی است که همه در مواجه با وضعیت های مختلف، به کتاب قانون مراجعه کنند. برای همه چیز، میتوان روش اجرایی و نحوه برخورد نوشت. و از آن پس هیچ چیز سلیقه ای نیست. شاید یک زندگی ماشینی بشه ولی آرامشش رو میپسندم و دوست دارم.

این نوع تحمل ها، ظاهراً آرام هست ولی قطعاً بعد از مدتی مثل آتش فشان فوران خواهد کرد یا افسردگی و گوشه نشینی رو به دنبال خواهد داشت. آستانه این نوع تحمل های "سفید" درست مثل سراب دور، و در واقعیت بسیار نزدیک هست.

آستانه تحمل، سبز، سفید، قرمز (۱)‏


قرمز

دارم رانندگی میکنم ... به چند روز پیش فکر میکنم که به خاطر رفتار یک "انسان" تندخو و فاقد عناصر فرهنگی انسانی و عکس العمل من، چه اتفاقاتی افتاد/میتونست بیفته/نیفتاد ... فاصله 10 سانتی متری خودرو پشت سرم افکارم رو پاره میکنه ... به آیینه سمت راستم نگاه میکنم، پرایدی با همان سرعت من کنارم در حرکت هست، دوباره به آیینه پشت نگاه میکنم ... اثری از "هیولا" نیست. ناگهان جلوی ماشین ظاهر میشود و به نشان تادیب من ترمزهای پی در پی میکند و ...

به چند روز پیش فکر میکنم که قول دادم دیگه از ماشین برای دعوا پیاده نشم ... دوربرگردان اتوبان رو با احتیاط عبور میکنم و بلافاصله راهنمای راستم رو میزنم که اولین خیابون رو برم پائین ... تقریباً همه ماشین هایی که همراه من هستند هم همین قصد رو دارند ... ولی متاسفانه دوربرگردان درست از کنار لاین سرعت درمیاد ... سعی میکنم حس راننده ای رو که با شتاب در لاین سرعت داره از کنار این دوربرگردون عبور میکنه رو تجسم و درک کنم ... با احتیاط متر به متر با زاویه کم به سمت راست میام و سعی میکنم حرکتم با حرکت دیگر ماشین هایی که قصدشان همین است، همخوان باشه ... اما پژو نقره ای سر میرسه و سعی میکنه فاصله 10 سانتی متری با من حتماً حفظ بشه ... دستاش داره رو هوا میچرخه ... دود قرمزی از روی سرش و از فاصله پنجره های باز ماشین به هوا بر خواسته و ...

اگر با توجه به همه مواردی که میتواند به انسانها آرامش بده یا اون رو ازشون بگیره، بتونیم یک نمودار از سبک های مختلف زندگی مردم در همه جای دنیا رو ترسیم کنیم واقعاً ما در کجای این نمودار قرار داریم؟ حتماً دیدید برنامه های تلویزیونی رو که یک سوژه رو هدف میگیرند و شروع به رفتارهای غیرطبیعی میکنند و زمان شروع این رفتارها، تا زمانی که طرف عصبانی میشه یا از حالت طبیعی خارج میشه رو اندازه گیری میکنند. همیشه برای من سوال بوده که برای ما این زمان چقدره؟ چقدر قدرت تحمل رفتارهای غیر معمول رو داریم؟ البته این در جوامع مختلف با سطح کیفی زندگیهای مختلف فرق داره. مثلاً اگر در دیاری، آنقدر رفتار انسانها با هم، رفتاری صحیح و روی روال از پیش آموزش داده شده باشه، افراد معمولاً در مواجهه با چنین مسائلی، بیشتر "متعجب" میشوند تا "عصبانی". اما در جامعه ای که فرد انتظار چنین برخوردی رو بصورت عمومی داشته باشه، دیگه بر میگرده به سطح زندگی خود فرد، چه از لحاظ مادی و چه از نظر فرهنگی.

گاهی اوقات فکر میکنم این میزان طاقت برخورد با مردم و تحمل ناملایمات، بستگی مستقیم با "پول" داره. به کسی فکر میکنم که از لحظه ای که از خواب بلند میشه (یا گاهی اوقات حتی قبل از آن !) درگیر پرداخت خرجی خونه و شهریه عقب افتاده دانشگاه دخترش هست. و بعد یادش میوفته امروز دهم برج هست و هنوز کرایه ماه قبل رو پرداخت نکرده و همین موقع هاست که صاحبخونش تلفن کنه ... بیرون رو که نگاه میکنه برف همه جا رو سفید کرده ... به این فکر میکنه که چرا اینقدر برف رو دوست داره؟ بعد یه قیافه فیلسوف منشانه به خودش میگیره و رو به آیینه میگه: "چون برف همه جا رو یکدست سفید میکنه، پیر و جوون، فقیر و غنی، ماشین و خونه ی میلیونی و خونه زهوار در رفته ما باهم یه رنگ و یه جور میشن." ولی همین که پاشو تو خیابون میزاره و برف هایی که رد ماشین ها آبشون کرده، صاف از بین درزهای کفشش پاشو گاز میگیرن، میفهمه که برف هم با برف فرق داره ... خوب همه این عوامل باعث شروع یک جنگ تمام عیار داخلی در کالبد آدمی میشه که کم یا زیاد یک ظرفیت تحمل محدودی داره.

ولی بعد به این فکر کردم که همونطور که تو جوامع صلح طلب، پرخاشگری عاملی برای تعجب کردن هست، ممکنه بشه اینطور برداشت کرد که پرخاش نکردن هم در جامعه ای که آب و روغن از همه جای موتورش راه افتاده، تعجب بر انگیزه. و نمونه هاش هم همون رفتارهای ناهنجار افراد حتی مرفه در سطح جامعه است با درصد کمتر.