سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی
سرزمین پاکی

سرزمین پاکی

سرزمین نیکی و مهربانی

آستانه تحمل، سبز، سفید، قرمز (۱)‏


قرمز

دارم رانندگی میکنم ... به چند روز پیش فکر میکنم که به خاطر رفتار یک "انسان" تندخو و فاقد عناصر فرهنگی انسانی و عکس العمل من، چه اتفاقاتی افتاد/میتونست بیفته/نیفتاد ... فاصله 10 سانتی متری خودرو پشت سرم افکارم رو پاره میکنه ... به آیینه سمت راستم نگاه میکنم، پرایدی با همان سرعت من کنارم در حرکت هست، دوباره به آیینه پشت نگاه میکنم ... اثری از "هیولا" نیست. ناگهان جلوی ماشین ظاهر میشود و به نشان تادیب من ترمزهای پی در پی میکند و ...

به چند روز پیش فکر میکنم که قول دادم دیگه از ماشین برای دعوا پیاده نشم ... دوربرگردان اتوبان رو با احتیاط عبور میکنم و بلافاصله راهنمای راستم رو میزنم که اولین خیابون رو برم پائین ... تقریباً همه ماشین هایی که همراه من هستند هم همین قصد رو دارند ... ولی متاسفانه دوربرگردان درست از کنار لاین سرعت درمیاد ... سعی میکنم حس راننده ای رو که با شتاب در لاین سرعت داره از کنار این دوربرگردون عبور میکنه رو تجسم و درک کنم ... با احتیاط متر به متر با زاویه کم به سمت راست میام و سعی میکنم حرکتم با حرکت دیگر ماشین هایی که قصدشان همین است، همخوان باشه ... اما پژو نقره ای سر میرسه و سعی میکنه فاصله 10 سانتی متری با من حتماً حفظ بشه ... دستاش داره رو هوا میچرخه ... دود قرمزی از روی سرش و از فاصله پنجره های باز ماشین به هوا بر خواسته و ...

اگر با توجه به همه مواردی که میتواند به انسانها آرامش بده یا اون رو ازشون بگیره، بتونیم یک نمودار از سبک های مختلف زندگی مردم در همه جای دنیا رو ترسیم کنیم واقعاً ما در کجای این نمودار قرار داریم؟ حتماً دیدید برنامه های تلویزیونی رو که یک سوژه رو هدف میگیرند و شروع به رفتارهای غیرطبیعی میکنند و زمان شروع این رفتارها، تا زمانی که طرف عصبانی میشه یا از حالت طبیعی خارج میشه رو اندازه گیری میکنند. همیشه برای من سوال بوده که برای ما این زمان چقدره؟ چقدر قدرت تحمل رفتارهای غیر معمول رو داریم؟ البته این در جوامع مختلف با سطح کیفی زندگیهای مختلف فرق داره. مثلاً اگر در دیاری، آنقدر رفتار انسانها با هم، رفتاری صحیح و روی روال از پیش آموزش داده شده باشه، افراد معمولاً در مواجهه با چنین مسائلی، بیشتر "متعجب" میشوند تا "عصبانی". اما در جامعه ای که فرد انتظار چنین برخوردی رو بصورت عمومی داشته باشه، دیگه بر میگرده به سطح زندگی خود فرد، چه از لحاظ مادی و چه از نظر فرهنگی.

گاهی اوقات فکر میکنم این میزان طاقت برخورد با مردم و تحمل ناملایمات، بستگی مستقیم با "پول" داره. به کسی فکر میکنم که از لحظه ای که از خواب بلند میشه (یا گاهی اوقات حتی قبل از آن !) درگیر پرداخت خرجی خونه و شهریه عقب افتاده دانشگاه دخترش هست. و بعد یادش میوفته امروز دهم برج هست و هنوز کرایه ماه قبل رو پرداخت نکرده و همین موقع هاست که صاحبخونش تلفن کنه ... بیرون رو که نگاه میکنه برف همه جا رو سفید کرده ... به این فکر میکنه که چرا اینقدر برف رو دوست داره؟ بعد یه قیافه فیلسوف منشانه به خودش میگیره و رو به آیینه میگه: "چون برف همه جا رو یکدست سفید میکنه، پیر و جوون، فقیر و غنی، ماشین و خونه ی میلیونی و خونه زهوار در رفته ما باهم یه رنگ و یه جور میشن." ولی همین که پاشو تو خیابون میزاره و برف هایی که رد ماشین ها آبشون کرده، صاف از بین درزهای کفشش پاشو گاز میگیرن، میفهمه که برف هم با برف فرق داره ... خوب همه این عوامل باعث شروع یک جنگ تمام عیار داخلی در کالبد آدمی میشه که کم یا زیاد یک ظرفیت تحمل محدودی داره.

ولی بعد به این فکر کردم که همونطور که تو جوامع صلح طلب، پرخاشگری عاملی برای تعجب کردن هست، ممکنه بشه اینطور برداشت کرد که پرخاش نکردن هم در جامعه ای که آب و روغن از همه جای موتورش راه افتاده، تعجب بر انگیزه. و نمونه هاش هم همون رفتارهای ناهنجار افراد حتی مرفه در سطح جامعه است با درصد کمتر.

 

 

سرزمین ایزو ام آرزوست

"آنچه میخوام انجام دهم رو مینویسم و آنچه را که نوشتم، عمل میکنم."۱

اخیراً یک اتفاق خیری که داره شروع میشه، مخصوصاً در شرکتهای خصوصی، چرخش مراحل کار در سازمانها و شرکتها بصورت "Paperless" و تحت اتوماسیون داخلی هست. این کار علاوه بر بالا بردن راندمان کار، (که محصول صرفه جویی در وقت و منابع میشه) یک نوع رضایت شغلی و حس امنیت رو برای کسی که مسئولیت انجام کار یا پروژه باهاش هست رو به ارمغان میاره. سلیقه های شخصی و دوستی ها و دشمنی های همکاران و مدیران کاملاً از چرخه انجام کار حذف خواهد شد.

فرض کنید در شرکت، تحت نرم افزار "Outlook" یک ایمیل داخلی مبنی بر انجام کاری به دستتان میرسد. در این نامه، مدیرتان با مطرح کردن عنوان کار و اطلاعات اولیه راجع به آن، وقت مشخصی رو برای تحویل محصول نهایی ارائه کرده، و شما با توجه به وقتی که برای اجرای عملیات دارید، برنامه ریزی میکنید.

همه این گردش، در بانک اطلاعاتی ذخیره میشود و در آینده با توجه به این اطلاعات، میتوان یک نوع روانشناسی رفتاری برای کارکنان انجام داد. این همچنین باعث اثبات پذیری دوسویه ای میشود که حس بودنش، آرامش رو نتیجه داره. به قول کفار از خدا بی خبر: Win-Win

چندین سال پیش، وقتی سمینار آموزشی "مستند سازی ایزو" رو شرکت کردم، خیلی از این شعار خوشم اومد. یک جورایی سعی کردم الگوی زندگی شخصی و کاریم رو بر همین پایه ترسیم کنم. این شکلی که کشیدم شاید بتونه اونچه که فکر میکنم رو بهتر بگه:





حالا چرا ما اینقدر با این سیستم نو مخالفیم و در انجام کار به شیوه سنتی مقاومت میکنیم، دلیلش فکر میکنم داشتن حس پائین مسئولیت هست. که اون هم نتیجه سالها  اقتصاد و کار دولتی در ایران هست.

تو خانواده هم میشه گفت یک جورایی وضع به همین ترتیبه. پدر و مادر کار میکنند و تقریباً همه "مسئولیت ها" با ایشان است. دیگران اگر کمی کمک کنند بچه های خوبی محسوب میشوند. این در حالیست که این کودکان و نوجوانان فردا در خانواده بزرگترشان، جامعه هم همین رفتار رو نشون میدهند.



۱ شعار استاندارد ایزو.




عدسی، انتقال نور حقیقت

دیگه وقتش بود ... بعد از سه سال عینک نزدن – با وجود داشتن درجه دید آستیگمات – بالاخره باید برای تجدید عینک اقدام میکردم. یکی دو روزی طول کشید تا یکسری اطلاعات نسبتاً کامل از لنز، عینک و عمل اصلاح دید بدست اوردم. و با توجه به تصمیم در خصوص خرید عینک طبی و آفتابی، جستجوی بیشتری در این زمینه داشتم.

کیفیت عدسی، کیفیت بدنه و برند سازنده میتواند حدود قیمت یک عینک رو مشخص کنه و خریدار با توجه به هزینه ای که در نظر گرفته، بهترین خرید رو انجام بده.

 

تصویر از منبع ویکیپدیا 


عدسی، وظیفه "انتقال" نور رو در چشم انسان، عینک، دوربین عکاسی و فیلم برداری، تلسکوپها، میکروسکوپها و یا ذره بین و خیلی موارد دیگر به عهده داره. طیف بسیار زیادی از عدسی ها امروزه کاربردهای گوناگونی دارند. نوع ساختار عدسی ها از لحاظ هندسی میزان جلو، عقب و زاویه دار شدن مرکز تشکیل کانون نور و همچنین وسعت دید رو مشخص میکنند. و از لحاظ رنگ و مواد سازنده آن، تنوع تشکیل تصویر در حالات مختلف رو منجر میشود. انواع لنزهای پولاریزه، ND، آنتی رفلکس و ... باعث تشکیل تصویرهای مختلف و متفاوت میشود.

در خلال همه این ماجراها، به این فکر افتادم که آدمها از روی تصویری که مشاهده میکنند و  آموزشی که از اطرافشون میگیرند، آگاهی نسبت به محیط اطرافشون پیدا میکنند و بر اساس این آگاهی و آموزش، "رفتار" میکنند.

خیلی ها در دنیا دنبال این هستند که عدسی خاصی رو روی صورت مردم بگذارند. شاید امروزه، "رسانه" قبل از اینکه وظیفه انعکاس با عدسی ساده رو داشته باشه، تبلیغ یکی از انواع عدسیهای دیگر رو با توجه به سلیقه خودش انجام میده.

اگر کمی اهل تحقیق باشیم و حوصله شنیدن انواع صداها و دیدن انواع تصاویر رو داشته باشیم، بتونیم با مقایسه اونها تصویر واقعی پشت عدسی رو حدس بزنیم. هر کدام از خود بپرسیم اگر عینک دیگران روی چشم من بود، من دنیا رو چگونه میدیدم؟


پ.ن. دوستانی که دنبال عینک و یا لنز میگردند ممکنه این لینک مفید باشه.


قانون، پذیری یا گریزی؟

هشدار: این مطلب مربوط به بزرگسالان است.


انسان ها تنها به صرف "انسان" بودن، توسط خود دارای حقوقی هستند که دیگر موجودات (تا جایی که تاکنون کشف شده است) از آن بهره مند نیستند.

انسانها نفس میکشند، کسی حق کشتن آنها را ندارد.

انسانها آزاد به دنیا می آیند و آزاد زندگی میکنند. کسی حق گرفتن آزادی آنها را ندارد.

در هر جمعی، هر جا که دو یا چند نفر باهم هستند، چون بیش از یک هستند قطعاً در مسائل مختلف و رویداد ها دارای اختلاف سلایق و عقاید، گاه ناچیز و جزئی و گاه عمیق و متضاد هستند.

حال سوالی که پیش کشیده میشود: حق با کیست؟ و چگونه اختلافات در هر زمینه به نتیجه میرسد؟

اینجاست که انسانها عموماً در جواب سوال اول خود را محق میدانند و ندرتاً به موردی بنام قانون، این توافق پیش فرض ها اشاره میکنند و در جواب پرسش دوم سالیان بسیار طولانی برای حل این سوال، راه حل "زور بازو، مهارت جابجایی و بی رحمی" رو پیش کشیده اند و به هیچ چیز دیگری فکر نکرده اند.

خود قانون به شکل باورنکردنی در تمامی نقاط جهان، متفاوت و متغیر است. بسته به شرایط جغرافیایی، اقلیمی، تاریخی، سنتی و بسته به نوع فرهنگ و اعتقادات و یا حتی تحصیلات عمده مردمانی که در یک منطقه، با هم زندگی میکنند، قوانین تنوع دارد.

بدین ترتیب هر گروهی از مردم، خواستگاه ها و اعتقادات خود را در قالب "قوانین" مدون مینمایند و گروهی از آنان به آن پایبند میمانند تا جامعه رشد کند، چه به نفعشان و چه به ضررشان شود و گروهی از آنان خود این قوانین رو به سخره میگیرند و به آن میخندند.

خبر متاثرکننده و تا حدودی غیر قابل باور "تجاوز قانونی 4 مرد به یک دختر 18 ساله در حضور پدر دختر و هزار نفر بیننده زنده  با حکم دادگاهی در پاکستان" این زنگ خطر رو برای "انسان ها"ی آزاده در سراسر جهان به صدا در می آورد که صرف داشتن یک قانون و یا عمل کردن به آن، کافی نیست.

تحجر – تعصب – سطحی نگری – خود را قیم مردم دانستن منتهی به چنین اخباری است که وظیفه هر انسانی که "تفکر را ارج مینهد و حاضر است تمامی اعتقادات خود را برای رسیدن به حقیقت به چالش کشد"، فرهنگ سازی و آموزش است.

بیائید اولین چیزی که به کودکانمان آموزش میدهیم این باشد که : در دنیا، به کسی آزار نرسان و نگذار کسی در دنیا به تو آسیبی وارد کند.

 

پ ن ۱: خبر رو از اینجا و اینجا هم دیدم. ولی بازم امیدوارم کسی Mail بزنه و بگه راست نبود.

پ ن ۲: موتور نوشتن این مطلب سوال کودکی در دبستان از مربی خود بود: تجاوز یعنی چی خانوم؟ و پاسخ مربی این بود که اگر این اتاقی که توش هستیم مال من باشه و تو بدون اجازه و رضایت من بیای تو ... یعنی ...

ماهیت ملیت، افتخار یا سرافکندگی

وقتی بدور از احساسات و شور میهن پرستی، واقع بینانه به این موضوع فکر کنیم که آیا صرفاً ملیت هر کدام از ما به تنهایی یک نقطه مثبت یا یک دست آورد و یا باعث غرور و افتخار ماست، چه برداشتی خواهیم داشت؟

هر آنچه خوانده ام و شنیده ام حاکی از اینست که "حکومت ها" در بوق غرور ایرانی بودن و یا مسلمان بودن، دمیده اند. و من هر بار این سوال رو از خودم پرسیده ام که چرا؟ چرا ما به خودمان برترین القاب و والاترین درجات انسانی رو نسبت میدیم بی آنکه چند لحظه بیاندیشیم که دیگر مردمان عالم چگونه زیسته اند. و چگونه "باید" زندگی کنند تا جامعه ما با جنگل حیوانات "متفاوت" باشد.

با گذشت ترین، مهربان ترین، صادق ترین، مهمان نواز ترین، قهرمان ترین، باهوش ترین، پاکیزه ترین، معنوی ترین، خانواده دوست ترین، مظلوم ترین، پرکار ترین، جسور ترین، عاقل ترین، فداکار ترین، ... اینها صفاتی هستند که ما روزانه به خودمان "القاء" میکنیم. متاسفانه من هر چه جستجو میکنم، خبری از مسمی این اسم نیست. شما اگر نگاهی به نحوه رفتار امروز مردم با هم بیندازید در اکثر موارد درست بر عکس حالات نامبرده بالا رو میبینید. اینکه در دادگاه های ما چه میگذرد؟ اینکه در مدارس و دانشگاهای ما چه روابطی برقرار است؟ اینکه در خیابان، پشت فرمان، ما کدامین قانون را رعایت کرده ایم؟ وقتی ناراحت و عصبانی میشویم، رفتار ما چقدر با عکس العمل حیوانات متفاوت است؟

حتی کسانی که در باکیفیت ترین کشورهای دنیا زندگی میکنند، نمیتوانند صرفاً برای اینکه از مادر در اون منطقه زاییده شده اند، افتخار کنند، چون برای بدست آوردنش زحمتی نکشیده اند.

خلاصه کلام این هست که ایرانی هستی یا افغانی، آمریکایی یا آفریقایی، زمانی ارزش پیدا خواهی کرد که ملبس به ردای اخلاق و صفات "انسانی" باشی. فعال باشی و برای همنوعانت مفید فایده. و اگر به غیر از این باشه، اهل هر کجا که باشیم، اسم و فامیلمون هر چی که میخواد باشه و رقم های پس اندازمون هر چندتا که میخواد صفر داشته باشه، اما دیگه فرزند آدم نیستیم.

بنظر میرسه که انسانها اول بایستی انسان باشند و بعد عضو یک کشور یا گروه یا طبقه. در حالی که امروزه برای عضویت در یک طبقه، گروه یا کشور، انسانیت میمیرد.

~~~~~~~

پ.ن این پست علی شهنازی، موتور نوشتنم شد.